استاد محمد عظیمی بیدگلی کسی که پهلوان شاعران خطهی کویری آران و بیدگل بود. او که از ۱۰ سالگی سرودن را آغاز کرده بود، همیشه با گشاده رویی از مهمانان خانهی ساده و آرامَش پذیرایی میکرد و برای هر کس که از او میخواست، بی تکلف از اشعارش میخواند.
استاد عظیمی در سال ۱۳۰۸ خورشیدی در محله توی ده بیدگل چشم به جهان گشود. او فرزند ارباب احمد بود و نسبش به حاج عبدالعظیم بیدگلی، از علمای قرن ۱۲ هجری و از شاگردان میرزای قمی، سید رشتی، میرزای قمی و فاضل نراقی برمی گشت که به درجه اجتهاد نیز نائل شده بود. وی اشعار بسیاری را از انوری، خاقانی، نظامی، حافظ، منوچهری، سعدی و… در خاطر خود حفظ کرده بود. تسلط این استاد گران قدر بر عروض و فنون شعری علی رغم سواد مکتب خانهایاش، به حدی بود که همواره دیگران را به حیرت وا میداشت. برخی به خاطر این ویژگی به او لقب «صباحی دوم» دادهاند.
ایشان با بیشتر گوشه های موسیقی اصیل ایرانی نیز آشنا بودند.
محمد عظیمی علاوه بر شعر در ورزش باستانی هم استاد بود و به خاطر سابقهاش در این رشته، او را پهلوان صدا میکردند. استاد همیشه کباده و میلهای سنگین و تخته شنو را در کنار کتابهایی که در کتابخانهی پربارش داشت، گوشه اتاق نگه میداشت. او معتقد بود ورزش علاوه بر این که سلامتی او را حفظ کرده، در شعرش نیز اثرگذار بوده است. نقل شده که او یک بار ۲ هزار بار میل پرتاب کرده و بعد از آن گفته بود به کسی که این کار را تکرار کند، جایزه خواهد داد! عظیمی علاوه بر این فنون، با علم نجوم نیز آشنایی داشت .او در عمر شاعری خود که بیش از نیم قرن طول کشید، بیش از ۸ هزار بیت سرود. استاد در این مدت با شاعران مطرح کشور، خصوصا شاعران کاشان و اصفهان مکاتبه داشت و در انجمنهای شعری مختلف با آنان دیدار کرد. عظیمی بیدگلی بیشتر در قالبهای غزل، رباعی، دوبیتی و به ویژه قصیده شعر میسرود. استفاده از استعارههای بدیع و ناب از ویژگیهای اشعار این استاد است که وی را از این نظر در بین شاعران کاشان و آران و بیدگل کم نظیر میکند. او تا اواخر عمر خود از سرقت حدود هزار بیت از ابیاتش اندوهگین بود و از آن گلایه میکرد. با وجود منزلت والا و بی رقیب بودن استاد در بسیاری از فنون شعری، هرگز مجلسی درخور برای قدردانی از او برگزار نشد. البته محمد عظیمی در زمان حیات خود به خاطر مناعت طبع و بزرگواریاش، اجازه چاپ و انتشار اشعارش را نداد و از برگزاری مراسمی برای تجلیل از خود منع میکرد..
سرانجام این استاد بزرگوار در ۸۳ سالگی در تاریخ ۲۰ تیرماه ۹۱ پس از تحمل دورهای بیماری جان به جان آفرین تسلیم کرد و پس از برگزاری تشییعی باشکوه، در امامزاده حسین(ع) بیدگل به خاک سپرده شد. پس از آن چند مراسم، از جمله به مناسبت هفتمین روز درگذشت او برای تجلیل از مقام علمی وی در شهرستان برگزار شد، با این حال هنوز قدر وی نامعلوم است و نیاز است که گردهماییهای بزرگتری برای معرفی او و اشعار پرمضمونش برپا شود.
شعری از استاد عظیمی بیدگلی:
پس از این سفر گزینم به دیار آشنایی
غم دل به یار گویم ز حدیث بی وفایی
ز مقام خویش راندم به قفس نشیمنم شد
چه خوش آنکه باز گیرم ره و رسم آشنایی
چو به یاد رفته افتم زدو دیده خون فشانم
ز نهاد خویش آهی بکشم ز بی نوایی
به هوای حور و غلمان که گهی به دیده آیند
من زار در کمندم به عقوبت خدایی
شود آنکه راه یابم به سواد شهر خوبان
رسد آنکه کام جویم ز بتان بی ریایی
ز کسادی متاعم شده جان نژند و پژمان
بودم که باز بینم به زبان خود روایی
همه شب نزار و گریان رسدم به عرش افغان
ز فراق جان سپارم به نکوهش جدایی
ز می طهور رضوان که دگر نشد نصیبی
به صداع هان دچارم به جلال کبریایی
به عظیمی ار نگاهی نکند ز راه احسان
به حضیض من بیفتد نرسد به اوج مایی